عکس: داریوش رادپور میهن من، خانه ای آفتابی است میهن من، خانه ای آفتابی است. با حیاطی سر سبز، و درختان خرمالو، و یک درخت پربار انار، و دو تاک بی تاب خزیده بر روی دیوار، پیچک خانه ی ما، هم سبز است، هم سرخ است.
باغچه ی خانه ی ما، گل هم دارد، گل نسترن و داوودی، در کنار اطلسی ها و بنفشه های رنگارنگ، و دو گل میمون مسخره با لبهای قلمنبه در وسط باغچه مان.
همه ی مردم شهر مست اند، از بوی خوش یاسهای خانه ی ما در جشن بهار. باغچه ی خانه ما پربار است، و در آن هم نعنا می کاریم و هم ریحان، تربچه و خیار و کدو و گوجه فرنگی هم داریم. خانه ی آفتابی من میراث من است. خانه ی آفتابی من بنایی است قدیمی اما محکم. خانه ی آفتابی من در زمستانهای پر برف، باز هم دلباز و دلگرم و روشن می ماند.
مادرم وقتی مرد، پدرم خشمگین به من گفت: از این خانه برو! خانه ی آفتابی من را، او از من که گرفت، زان پس بی خانه شدم. و از آن روزی که از خانه ی آفتابی خود رانده شدم سرگردانم. متاسفافه، نقطه گذاری در این فضا، ما را دچار مشکل میکند! |